از شب بیست و چهارم دی ماه تا الان اتفاقانی افتاده که هیچ کدوم‌شون رو باور نمی‌کنم.نمی‌دونم باید چی کار کنم و کدوم مسیر رو برم.یک لحظه سراسر یقینم و یک لحظه بعد سراسر تردید.برای آینده دارم تصمیم می‌گیرم.دارم تغییر می‌دم و مسیر رو عوض می‌کنم.نمی‌دونم کار درستی می‌کنم یا نه اما می‌دونم مقاومت بیش‌تر از این به صلاحم نیست.می‌دونم اگر بخوام بمونم تو مسیری که الان هستم،حالم از اینی که هست بدتر میشه.باید تغییر بدم و دنده عقب بیام.دنده عقب سخته اما گاهی اوقات تنها و البته بهترین راه هستش.شاید اولین قدم برای رفع افسردگیم همین تغییر مسیر باشه.شاید اگر برگردم به جایی که بهش تعلق دارم حالم خوش بشه و خودم رو پیدا کنم چون فکر می‌کنم اگر بمونم سرخورده میشم و تمام اعتماد به نفسم رو از دست میدم همین‌طور که تا الان هم این اتفاق افتاده اما نباید بذارم تشدید بشه این جریان.

کاش حکمت اتفاقاتی که برام افتاده رو می‌دونستم تا کمتر اذیت می‌شدم.کاش نشونه‌ای سر راهم قرار می‌گرفت تا قرص بشه دلم.

پ.ن:شما شجاعت تغییر دارید؟

پ.ن:به انرژی‌های مثبت و دعاهای خیر نیازمندم تا بتونم راحت‌تر تصمیم بگیرم.

 

25:من‌باب مادر و یا پدر شدن

24:ترکیبی از امید و شاید ناامیدی

22:رد پای خون در روح شرحه شرحه شده

رو ,تغییر ,می‌کنم ,افتاده ,بشه ,مسیر ,دنده عقب ,پ ن ,مسیر رو ,تا الان ,یک لحظه

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کالج فایل عسل طبیعی جراح آینده بهترین برنامه ها و نرم افزارها دریافت منبع جدیدتربن ها و بهترین ها ..... همه چیز دون Khaterat رنج کشیدن شرکت کامتل(kumtel)